جمعه ٣١ اوت ٢٠٠٧
موضوعی كه برای این سخنرانی از طرف برگزار كنندگان تعیین شده "چشم انداز دموكراسی سكولار در ایران" است. این یكی از آن مسائل داغی است كه بخصوص در دهه گذشته به موضوع بحث خیلی از روشنفكران٬ محققین و احزاب سیاسی چه در سطح ایران و چه در سطح بین المللی بدل شده است. در مورد آن كتابها و تحقیقات بسیار شده است. اما آنچه كه من میخواهم بروی آن فكوس كنم نه جنبه آكادمیك و تئوریك و یا تحقیقی آن است. من به جنبه پراتیكی و این كه چشم انداز سكولاریسم و یک جامعه آزاد بطور واقع چگونه است و موانع آن چیست؟ و این كه توده مردم از آن چه میفهمند و چگونه تحقق آن را میخواهند ممكن كنند؟ خواهم پرداخت.
اولا اپروچ من این است كه نشان دهم خواست آزادی و سكولاریسم یك خواست پایه ای مردم بخصوص پس از تحكیم حکومت اسلامی در ایران٬ یعنی سركوب انقلاب مردم توسط جمهوری اسلامی به سركردگی خمینی٬ بوده است. این خواست تنها در سطح امیال و اشتیاق توده مردم باقی نماند و یا حتی در سطح نیاز و خواست قشر روشنفكر و تحصیل كرده خلاصه نشد. بلكه حول این خواست جنبشی شكل گرفت كه از یكطرف خود را در تحرك احزاب و سازمانهای اجتماعی و پلاتفرمهای آنان منعكس كرد و از طرف دیگر تاثیر خود را در مباحث متفكرین و قشر تحصیل كرده جامعه٬ هنرمندان و اساتید دانشگاهها نشان داد و از همه مهم تر خود را در جدال هر روزه زنان٬ جوانان و كارگران و اقشار فقیر جامعه و یا حتی بخش متوسط جامعه با یك ماشین عظیم سركوب و كشتار نشان داد.
سكولاریسم در ایران پدیده جدیدی نیست. جنبش سكولاریستی برای اولین بار با جنبش مشروطیت شكل گرفت و به یك معنی بخشی از آن جنبش بود. در آن دوره شخصیتهای بزرگی چه در عرصه سیاست و چه در عرصه فرهنگ و هنر كوشیدند به این جنبش سیمای روشنی بدهند. اما آن حركت با سركوب دوران رضا شاهی و مقاومت جریانات مذهبی و قشر متكی به بازار و فئودالها و معرفی سكولاریسم نیم بند و از بالای رضا شاه نیمه كاره ماند. این سكولاریسم همزمان با یك دیكتاتوری همه جانبه و وسیع و در عین حال با بند و بست با دستگاه مذهبی همراه بود. همین روند در دوره محمد رضا شاه نیز ادامه داشت با این تفاوت كه با اصلاحات ارضی از بالا سكولاریسم نضج بیشتری گرفت و خیلی سریع توسط بخش وسیعی از جامعه مورد استقبال قرار گرفت.
انقلاب ۵٧ و آزادیهای حاصل از انقلاب هر چند كوتاه بود ولی شرایطی را بوجود آورد كه آزادی و سكولاریسم میتوانست همدیگر را ملاقات كنند. مطالعه این مقطع تاریخی بخوبی نشان میدهد كه مردم در ایران تشنه آزادیهای سیاسی و تشنه پیشرفت و سكولاریسم هستند. اما جمهوری اسلامی كه به همراه موج انقلاب و برای سركوب انقلاب قدرت را بدست گرفته بود این روند را با آتش و خون قیچی كرد. وظیفه نیمه كاره رژیم شاه جهت سرکوب انقلاب در اساس به خمینی سپرده شده بود. اما او و تمام لیبرالها٬ ملی و مذهبهایی كه امروز خود را طرفدار سكولاریسم و دموكراسی میخوانند٬ میدانستند كه نمیتوان انقلاب را با همان سلاحهای محمد رضا شاه سركوب كرد. یك دستگاه ایدئولوژیك٬ سیاسی و سازمانی جدیدی نیاز بود. دیگر نمیشد بروی "عظمت ایران" و ناسیونالیسم كوبید و از امریكا و فرهنگ غربی طرفداری كرد و یا به دستگاه ساواك و شهربانی و ارتش متكی بود و مردم را به خانه فرستاد و انتظارات و توقعاتشان را پایین آورد و یا سركوب كرد. از این رو میبینید كه یك رژیم كاملا مذهبی و ایدئولوژیك به همان كاری مبادرت میورزد كه رژیم شاه میكرد با این تفاوت كه همان یك مقدار محدود حقوق مدنی و سكولاری كه مردم از آن برخوردار بودند را هم زیر ضربات شلاق٬ زندان و اعدام از بین برد. از مقطع تثبیت حاكمیت جدید مردم تنها با دیكتاتوری سیاسی مواجهه نبودند بلكه حقوق مدنی و حداقل شرایط سوخت و ساز یك جامعه سكولار آنان نیز مورد تاخت و تاز حاكمیت قرار گرفت.
این تعرض جدید به نرمهای مدرن و غیر مذهبی یكبار دیگر مسئله سكولاریسم و جدایی مذهب از دولت را به مسئله مهم مردم بدل كرد و به این معنی جبهه جدیدی در مقابل مردم گشوده شد. جبهه ای كه هر چند از نظر تاریخی جدید نبود ولی از ویژه گیهای برخوردار بود كه آن را از دورانهای گذشته متمایز میساخت. این بار جنبش سكولاریستی از بطن جامعه و نیاز پایه مردم برای یك زندگی روتین و روزمره برخاسته بود. آیا میتوانید تصور آن را بكنید كه با یك جامعه وسیعا شهری و صنعتی و با قشر عظیمی از مردم تحصیل كرده و جمعیت بسیار عظیمتری جوان مواجهه باشید و در عین حال در آن كشور با سكولاریسم ضدیت وجود داشته باشد و یا مردم در مخالفت با آن بوده باشند؟ در تاریخ و یا در جوامع مختلف ما با این پدیده كه با سركوب و دیكتاتوری توانستند مردم آن را خاموش نگهدارند مواجهه بودیم ولی این كه بتوانند زندگی مدرن و سكولار را از مردم بگیرند بدون مقاومت گسترده و همه جانبه توده اهالی آن كشور محال و تصورش بسیار سخت است.
از این رو تا آنجایی كه به خواست آزادیهای سیاسی و مدنی برمیگردد مردم در ایران یكبار دیگر چالنج قدیمی یعنی جنگیدن با یك رژیم دیكتاتور و سركوبگر را در مقابل خود داشتند و این تاریخا عرصه جدیدی نبود و سابقه خیلی وسیعتر و گسترده تری در این رابطه وجود داشت. اما تا آنجایی كه به خواست یك زندگی مدرن و پیشرو و سكولار برمیگشت ابعاد مسئله به این گستردگی و در شكل یك مقابله همجانبه با حاكمیت عرصه جدیدی بود. در دوران جمهوری اسلامی ما با یك تلاقی عمیق بین خواست آزادی و سكولاریسم مواجهه ایم. و آن این كه مبارزه مردم در این میدان كاملا از كانال یك مبارزه سیاسی با حاكمیت جریان میابد.
به یك معنی میخواهم بگویم چشم انداز سكولاریسم در ایران كاملا روشن است. تا آنجایی كه به جامعه و توده های وسیع مردم برمیگردد جنبش سكولاریستی با موانع بزرگی مواجهه نیست. عطش مردم بخصوص در دوران حاكمیت سیاه یك رژیم مذهبی٬ برای برخورداری از زندگی مدرن و از نوع غربی آن چیزی نیست كه سوال بردار باشد. مقاومت مردم در مقابل تعرضات دستگاههای سركوب رژیم در چند دهه گذشته٬ مقاومت زنان در مقابل حجاب اجباری٬ جنبش عظیم دختران برای دست یابی به تحصیلات عالی٬ تمایل و جذب جوانان به فرهنگ غربی و موزیك و پوشش اروپایی٬ تحرك وسیع زنان برای داشتن حق طلاق٬ سرپرستی كودكان و كار و مسافرت و... همه حكایت از عمق یك جنبش گسترده برای تحقق سكولاریسم و حقوق مدنی از پایین در ایران دارد. از این رو در ایران بیش از هر چیز امر سكولاریسم با مقاومت و ستیزجویی یك حكومت مذهبی روبرو است. حكومتی كه نمیتواند مذهبی باشد و در عین حال سكولار. بیهوده نبود كه تلاشهای جریانات ملی مذهبی در طول یك دهه برای اصلاح حكومت عقیم شد و نتیجه ای نداد. این اپروچ را اگر لازم بود هفت و یا هشت سال پیش افشا كرد و نقد كرد و مردم را از توهم برحذر داشت، امروز بكنار زده شده و خود رهبران آن سردرگم و متفرق شده اند. اپروچ دیگر این است كه فكر میكند تنها با یك رنسانس فكری و فرهنگی میتوان سكولاریسم را نهادینه كرد. این تز اساسش بر این استوار است كه جامعه را طالب آزادیهای سیاسی و مدنی نمیبیند و جامعه ایران را یك جامعه عقب مانده و مذهبی میداند و از این رو بیش از هر چیزی بر كار فرهنگی و آموزشی و یا حتی نقد فلسفی مذهب فكوس دارد. این جریان نیز همان قدر پرت است كه اولی. اینها یا چشماهیشان را بر واقعیات جامعه ایران میبندند و یا میخواهند به مذهب و دستگاه عظیم مذهبی خدشه ای وارد نشود و یا میخواهند جمهوری اسلامی با زدن یكسری لبه های تیزش كماكان بر سر كار باقی بماند.
اما واقعیتها و نیاز جامعه و حركت خود مردم خلاف این تئوریها و سیاستها است. مردم برای آن كه بتوانند امروز در ایران بقایشان را بازتولید کنند مجبور هستند كه یك زندگی مدرن شهری را اتخاذ كنند. نمیتوان با یك قشر بزرگی از زنان تحصیل كرده روبرو بود و در عین حال از آنان خواست كه از حقوق ابتدایی خود بگذرند و هر چه مردان خانواده امر میكنند عمل كنند! نمیتوان زنان در محیطهای صنعتی و خدماتی مشغول باشند و در عین حال به آنان بعنوان شهروند درجه دوم برخورد كرد! نمیتوان در عصر اینترنت از جوانان خواست همچون یك طلبه مذهبی زندگی كنند و از زندگی شاد و متنوع و رنگین برحذرشان داشت!
به یك معنی "چشم انداز سكولاریسم و دموكراسی در ایران" اساسا توسط حاكمیت مذهبی كور شده است و این را مردم خود میدانند و از این رو با یك جنبش عظیم سرنگونی خواهی در ایران روبروییم كه آزادی و سكولاریسم و رفع تبعیض اساس پرچم آن است. چنان این دو در هم تنیده است كه به سختی میتوان آنها را از هم جدا كرد. فصل مشترك جنبش زنان٬ جنبش مدرن جوانان٬ جنبش دانشجویی٬ جنبش كارگری و جنبش مذهب زدایی امروز دقیقا بر سر این است كه چگونه رژیم اسلامی را به زیر بكشند تا بتوانند آزادیها و جامعه ای پیشرو را تامین كنند.